محل تبلیغات شما

((هانا)) باحرص چشماموبستم حتی جواب سلامم ندادیه موری رفتارکردکه انگارمنوندیده دارم برات یه کاری میکنم عاشقم بشی سوارماشین شدیم وازشانس خوب من وبدرهام افتادم باماشین رهام اینانیشم بازشداهمیتی ندادهنوزم همنقدرباجذبه بودنمیدونم چی تونگاهش داشت که جذبش شدم وفقط نگاهش میکردم بادیدن نگاه خیرم پوزخندی زدعسل توی بغل گرفت وروبه امیرگفت:دخملت چندسالشه امسرابرویی بالاانداخت ومتعجب گفت :دخترم رهام:اره خب امیرقه قه ای زدوگفت:دلت خوشه رهام بچم کجابود رهام:مگه عسل بچه ی تونیست امیرسرشوبالاانداخت وگفت:نچ خواهرمه سرپیری ومعروه گیری فرهادخان هوس دخترکردن اینم سرمایش رهام خنده ی نازی کردزیرلب گفتم:خندهات یه شهرونابودمیکنن توبخندمن شهروازنومیسازم ((رهام)) صدای زمزمه اشوشنیدم ازحرفش شکه شدم اهمیتی ندادم وحرکت کردیم هرچی به خونه بیشترنزدیک میشدیم من بیشترحرص میخوردم یلنی قراربوداین دخترم باهامون بیاد هدچی که بیشتربه خونه نزدیک میشدیم من بیشترحرص میخم اینم ازروزاول سالی که نت ازبهارش پیداست ((هانا)) رسیدیم به خونشون وپیاده شدیم خونمون نزدیک هم بوددوسالی بوده اومدا بودم تهران برای ادامه ی درسم وطبقه ی بالاشون زندگی میکردم وگاهی اوقات پیش فرزانه خانم که تنهانباشه خواستم برم داخل که درمحکم کوبیده شدتوصورتم باجیغ دماغموگرفتم ودام:هوووی یابوادم پشت دراخ دماغ نازم صدای خندش اومددروبازکردوباحالتی مسخره گفت:ببخشیدریزبودی ندیدمت بعدشم مگه تومیخوای بیای خونه ی ما من:نخیرمیخوام برم خونه ی خودم طبقه ی بالاست بابهت بهم نگاه کردلبخندحرص دراری زدم ورفتم داخل بازوموگرفت ومحکم فشاردادوگفت:ببین دخترجون توبرای من هیچ ارزشی نداری چون میدونم توواون طاهای کثافت باهم بودین این کاری هم که برام انجام دادی فقط برای سابقه ی کاری خودت چون من یه خوانندم برات خبرسازمیشه ازعصبانیت حس میکردم دودازکلم بلندمیشه باخودش چی فکرکرده بودبافریادگفتم:خواننده اقای خواننده تیلی وقته فاموش شدی اقای خواننده خیلی وقته حتی فن پیجای دواتیشتم فراموشت کردن اره توراست میگی برای سابقه ی کاری خودم بودحالاهم بازوموول کن بازوموول کرددستشوجوری تمیزکردانگاربه موجودنجسی دست زده این احترام حالیش نیست حمله کردم سمتش وباپامحکم زدم توزانوش تعادلش وازدست دادوخواست ازپشت بیوفته ومنوگرفت منم که ازاین حرکتش شکه شدم وتعادلی نداشتم بلهم پرت شدیم تواستخروشروع کردیم به دست وپازدن وجیغ کشیدن رهام:داریم غرق میشیم دستموازپشت انداختم دورگردنشوپاهام ودورکمرش حلقه کردم وباجیغ گفتم:کمکککککک رهام:خفم کردی گمشواون ور امی :این کولی بازیاچیه درمیارین هااین استخراصلاعمق نداره پاتونوبزنیدزمین یه لحظه به حرفش فکرکردم اه راست میگفت هایعنی خاک برسرم که استخرخونمم نمیدونم عمقش جه قدره ولی چه قدربدنش داغ بودچه لذتی راشت اغوشش اصلابه روی خوم نیاوردم که متوجه ی حرف امیرشدم ومثلاباترس سرموگذاشتم روی شونه ی رهام

رمان کی بودی توپارت29

رمان کی بوی توپارت28

رمان کی بوی توپارت27

ی ,رهام ,کاری ,خونه ,یه ,خواننده ,برای سابقه ,شکه شدم ,میشدیم من ,ی کاری ,خونه ی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

روانشناسی کودکان مذهبی