محل تبلیغات شما
امیر/توی راه خونه بودم مثل همیشه فکرم پیش سحر بود از ته دل دوستش داشتم نه من عاشقش بودم ولی داشتم باهاش بد رفتاری میکردم دیگه تصمیمو گرفتم با این کارامد داشتم زندگی هر دومونو خراب میکردم دیگه میخوام خودم باشم توی فکر بودم کع دیدم جلوی خونه ام ماشینو بردم تو پارکینگ درو باز کردم س.حسحر با یه ک لی و نیم تنه جذب سفید روی مبل بود درگیرش بودم سلام کردم سلام کرد و سرشو برگردوند با خودم گفتم فکر کردی من همون امیر قبلیم که تا اومدم برم تو اتاق  رفتم از پشت بغلش کردم و بلندش کردم جوری نشستم روی مبل و سحر گذاشتم روی پاهام اخهههههه عشقم تعجب کرد آروم گردنشو بوسیدم و گفتم:سحر من چطوزه*خوبم شما خوبی&بله سحرم *خداروشکر از لحن خداروشکر گفتنش خندم گرفت ولی جلوی خودمو گرفتم و بهش گفتم نفسم از این به بعد کسی حق نداره بهت بگه بالا چشته ابروعه دیگه تموم شد  دیدم ساکته  گفتم:سحر*هووووم&ساکتی*سکوت هه یعنی دلخوری و دلتنگیم دستامو دورش سفت کردم و گفتم گذاشته هارو فراموش کن قول میدم بهترین هارو برات بسازم خوب *خب&زندگیه من توی این دنیا هفت میلیارد آدم هست دیگه اجازه نمیدم یکیشون بد نگات کنه فقط مال امیری سحر/در حد چی تعجب کرده بودم

رمان کی بودی توپارت29

رمان کی بوی توپارت28

رمان کی بوی توپارت27

سحر ,گفتم ,روی ,داشتم ,توی ,میکردم ,روی مبل ,میکردم دیگه ,کردم و ,و گفتم ,گفتم نفسم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

sardar_Delha رونق تولید